طرح 50 کتاب سال(شهریورماه)
به گزارش تراز به نقل از تسنیم، یکی از تازهترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر معظم انقلاب، یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است.
رهبر انقلاب در
مورد این کتاب فرمودند: «کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با
جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب
در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان
میدید. خداوند انشاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و
خودشان را هم محفوظ بدارد.»
ماجرا از آنجا شروع شد که رهبر معظم
انقلاب یکم بهمنماه سال قبل میزبان عدهای از رزمندگان قدیمی جبهههای جنگ
بودند. مجلسی که ساعتی قبل از ظهر آغاز شد و تا نماز ظهر و عصر ادامه پیدا
کرد. ترکیب افراد حاضر در آن جلسه که عمدتاً مو سفید کرده و عصا بهدست
گرفته بودند خیلی جالب بود. آنها کسانی بودند که برای جنگیدن به جبهه
نرفته بودند؛ رفته بودند تا در جبهه کار کنند. تفنگ بهدست نگرفته بودند؛
آچار و پیچگوشتی و چکش و روغن و گیریس، ابزار دستشان بود. تعمیرکار
ماشینهای سنگین، صافکار، نقاش، گلگیرساز، اتاقساز، جوشکار و صاحبان
حرفههایی از این دست. افرادی که در آن سالها اسمشان را گذاشته بودند:
«اصناف پشتیبان جنگ»
برای اینکه اهمیت موضوع این نشست روشن شود،
باید بدانیم که رهبر انقلاب در سخنرانی اولین روز سال جدید در حرم رضوی هم
به این نشست دوستانه اشاره فرمودند:
«در دوران جنگ تحمیلی، یکی از
مشکلات ما، از کار افتادن دستگاههای ما، بمباران شدن مراکز گوناگون ما،
تهیدست ماندن نیروهای ما از وسایل لازم ـ مثل وسایل حمل و نقل و این چیزها ـ
بود. یک عده افراد صنعتگر، ماهر، مجرّب، راه افتادند از تهران و
شهرستانها ـ که بنده در اوایل جنگ خودم شاهد بودم، اینها را میدیدم؛
اخیراً هم بحمدالله توفیق پیدا کردیم، یک جماعتی از اینها آمدند؛ آن روز
جوان بودند، حالا سنّی از آنها گذشته، اما همان انگیزه و همان شور در
آنها هست ـ رفتند داخل میدانهای جنگ، در صفوف مقدم، بعضیهایشان هم شهید
شدند؛ تعمیرات کردند، ساختوساز کردند، ساختوسازهای صنعتی؛ این پلهای
عجیب و غریبی که در جنگ به درد نیروهای مسلح ما خورد، امکانات فراوان،
خودرو، جاده، امثال اینها، بهوسیلهی همین نیروهای مجرب و ماهر بهوجود
آمد؛ امروز هم هستند، امروز هم در کشور ما الیماشاءالله؛ تحصیلکرده
نیستند، اما تجربه و مهارتی دارند که گاهی از تحصیلکردهها هم بسیار
بیشتر و بهتر و مفیدتر است؛ این هم یکی از امکانات نیروهای ما است؛ هم در
کشاورزی این را داریم، هم در صنعت داریم.» (۱۳۹۳/۰۱/۰۱)
یکی از
میهمانان رهبر انقلاب اسلامی در آن دیدار، «حاج عباسعلی باقری» مشهور به
«حاج عباس فابریک دستطلا» بود. تعمیرکار خوشنام جبهههای جنوب یک سال قبل
از آن خاطراتش را به همت بسیج اصناف و مدیریت نشر فاتحان، لباس جلد
پوشانده بود. رهبر انقلاب در آن دیدار، عباس آقای دستطلا را خوب به جا
آوردند:
«این کاری که اخیراً شروع شده که از شماها با این جزئیات و
ریزهکاریها خاطرات میگیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از
این کتابهای شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنایی را خواندم یکی هم کتاب
این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب
بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و
صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان میدید. خداوند انشاءالله فرزند
شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»
(۱۳۹۲/۱۱/۰۱)
***
در صفحهی تقدیمیهی کتاب نوشته شده است:
تقدیم به همهی بسیجیان فنی و تعمیرکار! از همین جا معلوم میشود با یک
کتاب متفاوت روبهرو هستیم. کتاب «عباس دستطلا» یکی از بیتعارفترین
کتابهای دفاع مقدس است. ردی از سؤال و جواب مصاحبهکننده در اثر معلوم
نیست. نویسنده در متن هرجا که خواسته از گذشته و کودکی حاج عباس قصه را
روایت کند، جمع دوستان با صفای او را جمع میکند و شبها بعد از کار سخت و
سنگین روز کنار هم مینشاند تا از خاطراتش بشنوند. این یعنی فرم و قالب
روایت کتاب هم خوب مهندسی شده است.
وقتی کار مصاحبه و نگارش خاطرات
حاج عباسعلی باقری به سرکار خانم معراجیپور پیشنهاد میشود، در همان
جلسهی اول از مصاحبهشونده میپرسد: آیا شما به فکر شهادت هم بودی؟ حاج
عباس میگوید: آن قدر کار زیاد بود که من وقت نداشتم به شهادت فکر کنم!
نویسنده
متن را بارها بازنویسی کرده است. ادبیات و لحن حاج عباس ـ که خاص خود او و
شبیه هیچ کسی نیست ـ در طول کتاب حفظ شده است. متن هیچ دستانداز و ابهامی
ندارد. روایت معمولی یک آدم معمولی آنقدر خوب به پیش میرود که دستکم در
دو سه نقطه مخاطب را زمینگیر میکند؛ و آنچنان او را متأثر میکند که تا
چند روز فکر او را به خود مشغول میکند.
حاج عباس اول خودش به
عنوان داوطلبی بسیجی راهی جبهه میشود: به عنوان یک حاجی بازاری. کسی که آن
روزها در خیابان خاوران برای خودش گاراژ و تعمیرگاهی داشت، کارگر و برو
بیایی داشت و دست کم چند خانواده را روزی میرساند. بعد به عنوان یک
تعمیرکار سادهی یک لاقبا اعزام میشود و از قضا به منطقهای میرود که
قدرش را نمیدانند و زیر دست فرماندهی میافتد که چندین بار تحقیرش میکند.
با این حال کم نمیآورد. تا آنجا که میتواند کار را پیش میبرد و
برمیگردد تهران. چند وقت بعد که دوباره میخواهد اعزام بشود نیرو جمع
میکند. از دفعات بعدی خودش کارواندار میشود. در تهران میگردد مکانیک و
صافکار و دست به آچار پیدا میکند و با خودش همراه میکند و آنقدر خوب و
پرحجم کار میکند که نام و آوازهاش همه جا میپیچید. به او پیشنهاد
میشود پشتیبانی محور جنوب را به عهده بگیرد که نمیپذیرد.
یک بار گزارشگری از تلویزیون میرود به تعمیرگاه پشتیبانی تا با حاج عباس گفتوگو کند و از راز شهرتش در جبهه جویا شود.
(از متن کتاب)
گزارشگر با تعجب میگوید:
- اینطور که شما تعریف کردید، کار چندان مهمی نیست؛ در حالی که به نظر ما دارید کار مشقتباری را انجام میدهید!
لبخند میزنم:
-
بله به حرف ساده است. بیایید از تعمیرگاه بیرون تا کارهایی را که در طول
۱۰ روز قبل انجام دادهایم و آمادهی حرکت برای جبهه است را نشانتان بدهم.
۴۰ تا ماشینی را که درست کردهایم و پشت سر هم گذاشتهایم تا رانندهها بیایند و آنها را ببرند، نشانشان میدهم:
- این هم کار شبانهروزی ما در عرض ۱۰ روز!
میپرسد:
- اگر قرار بود این ۴۰ تا ماشین را در تهران انجام دهید، چقدر وقتتان را میگرفت؟
پاسخ میدهم:
- شش ماه؛ اما اینجا با تهران فرق دارد. باید شلاقی کار کرد. (صفحهی ۲۰۸)
***
اهمیت
و برجستگی کار حاج عباس دستطلا و دوستانش در دو چیز است: «سرعت در تعمیر»
و «توقفناپذیری». هیچ چیز در مسیر حرکت این جماعت مانعی ایجاد نمیکند.
نه کمبود گاه به گاه ابزار و وسایل، نه بدقلقی فلان مسئول مربوطه. اصل و
اساس راه انداختن کار است؛ تعمیر چرخ جنگ است. اینقدر این کار را با وسواس
انجام میدهد که آدم در میماند. این بخش را ببینید:
(از متن کتاب)
طاق آمبولانس را چند بار دید میزنم. مجتبی لجش گرفته:
-
بس نیست؟! چقدر طاق را دید میزنی؟ همهی صافکارها یک بار روبهروی ماشین
میایستند و نگاه میکنند، بعد هم درستش میکنند و دیگر کاری ندارند که چه
میشود. تو هم از بالا میبینی، هم از پایین، هم از چپ، هم از راست، بغل،
روبهرو، زیر و رو ... بابا! چه خبرت است؟!
حس میکنم کمی خسته شده. لبخندی حوالهاش میکنم:
-
طاق آمبولانس باید محکم باشد و سفت بشود تا وقتی که میرود توی دستانداز و
بالا و پایین میافتد، صدا ندهد. آمبولانس همهاش میرود خط مقدم، اگر
طاقش صدا بدهد، راننده فکر میکند با گلوله دارند او را میزنند. میترسد و
یک وقت برمیگردد عقب. (صفحهی ۲۰۴)
امام سجّاد (علیه السلام):
أمّا حَقُّ أُمِّکَ فَأنْ
تَعْلَمَ أنَّها حَمَلَتْکَ حَیْثُ لا یَحْتَمِلُ أحَدٌ أحَداً، و أعْطَتْکَ مِنْ
ثَمَرَةِ قَلْبِها ما لا یُعْطِی أحَدٌ أحَداً، وَوَقَتْکَ بِجَمیعِ
جَوارِحِها...
اما حقّ مادرت بر تو، این است که بدانی او تو را در جایی
حمل کرده است که هیچ کس، دیگری را حمل نمیکند و از میوۀ دلش چیزی را به تو داد که
احدی به دیگری نمیدهد و تو را با تمام اعضایش حفظ کرد...
Your mother's right to you is that you know she carried you in a place in where nobody carries someone else, gave you of her heart's fruit something of which nobody gives others, maintained you by her all organs, etc.
خانه ای در تاریکی
سیامک گلشیری
انتشارات افق
بهنام به همراه دانیال ، بامداد و افشین نصفه شب از خانه خارج می شوند تا برای شنا کنار سد بروند کمی داستان های ترسناک برای هم تعریف می کنند ولی انگار واقعا چیز جادویی در این شب وجود دارد و خانه نفرین شده ای در ان نزدیکی هست که بچه ها را گرفتار می کند .
کتاب جدید دیگه آقای گلشیری برای نوجوان هاس در ژانر ترسناک و برای این سطح و این موضوع به نظرم قشنگ نوشته شده خوب روش کار کرده به خصوص که وحشتناک نویسی آن چنان توی ایران رواج نداره و کسایی که دوست دارن این کتاب گزینه خیلی خوبی براشون هست . این یکی هم اصلا طرح جلد مناسبی نداره .
روزی مثل امروز
پتر اشتام
مریم مویدپور
انتشارات افق
قهرمان داستان مرد میان سالی است که 18 سال پیش کشورش را ترک کرده به فرانسه امده و معلم شده است . اکنون به خاطر سرفه های شدید به پزشک مراجعه کرده و پزشک می گوید باید نمونه برداری کند و ممکن است مشکل او جدی باشد اما روزی که مرد برای گرفتن جواب آزمایشش می رود به ناگاه از این کار منصرف شده و کلا تصمیم می گیرد روند زندگی اش را عوض کند از کار استعفا بدهد آپارتمانش را بفروشد به سفر برود به روستای دوران کودکی و عشق آن دوران که در حقیقت عامل آشنایی او با پاریس بود .
کتاب قشنگیه خیلی ساده خیلی آروم خیلی رونن پیش می ره و واقعا یک صفحه ای از زندگی را برگ می زنه یک اتفاقاتی که ناخودگاه پیش می یاند یک تصمیماتی که باید گرفت و یک چیزایی که تا وقتش نشه پیش نمی یان این که چه جالبه یک وقتهایی بشه یک استپ کرد یک نگاه کرد و دوباره فکر کرد الان دلت می خواد واقعا دلت می خواد با زندگیت چی کار کنی . لحن و ساختار نوشتار خیلی شبیه همون اگنس هست .
کتاب جوایز زیادی را برده و یا نامزد دریافت جایزه شده از جمله کتاب سال آلمان .
قسمت های زیبایی از کتاب
فکر کرد که تا صد سال دیگر همه ی کسانی را که می بیند مرده اند . آفتاب آن زمان هم خواهد تابید ، قطارها حرکت خواهند کرد ، بچه ها به مدرسه خواهند رفت اما خود او و همه ی مسافران دیگر از بین رفته اند و به همراه آن ها این لحظه و این سفر قطار انگار که هرگز اتفاق نیفتاده اند .
آدم تنهاست، فرقی نمی کنه با کی باشه .
1
قَالَ الصّادِقُ علیه السلام:
اِذا أَصابَتْکُمْ بَلِیَّةٌ وَ عِناءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُم، فَاِنَّهُ مَأْوَى
الفاطِمیینَ…
امام صادق علیه السلام فرمود: زمانى که رنج و زحمت و گرفتارى به شما رو آورد، به قم روى آورید، زیرا قم پناهگاه فاطمیها و محل آسایش مؤمنان است.
پرفروشترین کتابهای حوزه تاریخ، روانشناسی، فلسفه، داستان، شعر، کودک، نوجوان، دین و عرفان، هنر، علم، دفاعمقدس، آموزشی نیمه دوم تیرماه سال جاری در فروشگاه مرکزی شهر کتاب بهشرح زیر است: در حوزه شعر «چیزی تو کشو نیست»، «بهیاد اسبها و پرنده باش»، «به من گوش سپار چنانکه به باران» و «ضد» و همچنین در حوزه تاریخ کتابهای «ایران بین دو انقلاب»، «ما مردم داستان آمریکا»، «چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت»، «رضاشاه از تولد تا مرگ» بیشترین میزان فروش را داشتهاند.
در حوزه کتابهای دفاعمقدس «آن بیستوسه نفر»، «من زندهام»، «لشکر خوبان» و «سال سی روزنگار مصور ایران پس از انقلاب اسلامی» پرفروش شدهاند. «دیروز»، «عزازیل»، «خانه ماتریونا» و «چشمهایم آبی بود» نیز 3 کتاب پرفروش داستان در شهر کتاب مرکزی بوده است. در حوزه روانشناسی «وضعیت آخر»، «ماندن در وضعیت آخر»، «از حال بد به حال خوب (شناختدرمانی)» و «تحلیل رفتار متقابل» پرفروشترینها بودهاند. در حوزه علم نیز «تاریخچه تقریباً همه چیز»، «جهان هولوگرافیک»، «نجوم نظری و عملی برای همگان» و «درآمدی کوتاه به مغز» پرفروش بودهاند. پرفروشهای دین و عرفان نیز عبارتند از «دیوان حضرت علی(ع)»، «365 روز با قرآن (در صحبت قرآن)»، «درویش ستیهنده (از میراث عرفانی شیخ جام)» و در هرگز و همیشه انسان 5 (از میراث عرفانی خواجه عبدالله انصاری). «اول شخص مفرد (عکس با من چه میگوید من با عکس چه میگویم)»، «هنر معاصر ایران (ریشهها و دیدگاههای نوین)»، «سینما چیست» و «داستان خرسهای پاندا» در بخش هنر و «جستارهایی در باب عشق»، «تاریخ فلسفه غرب»، «هنر همیشه برحق بودن» و «پرسشهای اساسی فلسفه (واقعاً چه میدانیم؟)» در بخش فلسفه در نیمه خرداد ماه پرفروش بودهاند. در حوزه کودک نیز «جادوی کریسمس از مجموعه آکادمی اکلیلیها»، «مجموعه فسقلیها»، «سفر به خیر قطره کوچولو»، «پدربزرگ من» و «باستر خرگوشک عاشق کتاب خواندنه» و در بخش نوجوان «چطوری خیلی بدخط بنویسیم»، «چتر تابستان»، «دختران و احساسات (آنچه دختران باهوش باید بدانند)»، «ریحانه دختر نرگس»، «شگفتی» و «نیروی برتر لاکی» پرفروش شدهاند.